نوشته‌ها

بسته فرهنگی طلیعه داران ظهور به مناسبت میلاد حضرت علی‌اکبر(ع)+صوت و فیلم

حضرت علی‌اكبر(ع) جوانی خوش‌چهره، زیبا، خوش‌زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه‌ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب(ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.

 

حضرت علی اكبر(ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود. و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .

نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

 درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود: « یا قوم، هولاءِ  قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.

در ادامه چند شعر در مدح حضرت علی اکبر به همراه چند کلیپ مولودی و همچنین معرفی چند کتاب و هیات های مذهبی که مراسم جشن میلاد حضرت علی اکبر برگزار خواهند کرد، تقدیم مخاطبین عزیز خواهد شد.

شعر

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست

یعنی پس از علی علی اکبرتر از تو نیست

منطق قبول داشت که با خلق و خوی تو

شخصی میان خلق پیمبرتر از تو نیست

آنان که در شجاعت تو شک نموده اند

خیبر بیاورند که حیدرتر از تو نیست

آخر خلیفه خسته شد و اعتراف کرد

از مردمان شهر کسی برتر از تو نیست

ساقی کنار حوض نشسته است منتظر

حالا برو بهشت که کوثرتر از تو نیست

پایین پای بابا افتاده ای علی

اکنون به دشت جسمی پرپر‌تر از تو نیست

مجید تال

****

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند

آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند

عشاق روزگار یکی در میان خوشند

نانی که می پزند به همسایه می رسد

این خانواده با خوشی دیگران خوشند

این سفره دارها که شدم میهمان شان

بعد از بیا، برو ست، ولی با بمان خوشند

ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند

ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند

با این حساب بیشتر از میهمان خوشند

جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده

عشاق با معامله های گران خوشند

با اخم خویش راه فرار مرا ببند

صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند

در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند

بر بام خانه مشعل دارالكرم زدند

وقتی دخیل ها گره این درند و بس

این خانواده نیز گداپرورند و بس

اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند

از کودکی قبیله ی شان زرگرند و بس

در آستان شمع که طور مقدس ست

پروانه ها همیشه مقرب ترند و بس

دل دادن و ندادن ما دست ما نبود

اینان به شیوه ی خودشان دل برند و بس

بگذار بشکنند دلم را یکی یکی

اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس

ارباب زاده ها همه ارباب میشوند

چون بنده زاده ها که همه نوکرند و بس

این خانواده ای که مرا صید کرده اند

حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس

وقتی میان کوچه ما راه می رود

یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس

ای بهترین؛ یگانه ترین آفریده ها

پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها

بیدار بود از سر شب تا سحر، پدر

می زد صدات با همه جای جگر، پدر

آهویی و به دام تو افتاده است شیر

عمه اسیر توست، ولی بیشتر، پدر

لیلا زیاد محضر آن دو نمی رسید

تا خوب ارتزاق کند از پسر، پدر

خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی

خیلی نیاز داشت بگویی: پدر، پدر

تو یوسفی و دور مشو از مقابلش

وابسته است به روی تو آنقدر پدر

پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن

در آرزوی سرو رشید است هر پدر

ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو

این قدر احترام نکرده مگر پدر

به به، به این مقام که پایین پا پسر

به به، به این مقام که بالای سر پدر

از بس نشسته موی تو را شانه کرده است

حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است

حاضر شدم برای اویس قرن شدن

شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن

حاضر شدم برای “تو” از خویش بگذرم

دیگر مرا بس ست گرفتار “من” شدن

ما را که نیست جرات پیشت نشستن و

با ابروی کشیده ی تو تن به تن شدن

لب های تو همین که به خود آب میزند

نزدیک می شود به عقیق یمن شدن

میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست

پس واجب است محو درین خویشتن شدن

تنها تو می توانی ازین کارهاکنی

ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن

دل آن زمان که خانه مهر تو می شود

اقرار می کند به بهشت عدن شدن

ای خاک پای مرکب تو کیمیای من

جنت برای مردم و خاکت برای من

وقتی که نیست خاک رهت، سر برای چه؟

وقتی که نیست در حرمت، پر برای چه؟

اهل کرم مقابل در ایستاده اند

با این وجود پس، زدن در برای چه؟

وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای

پس سرزدن به سفره دیگر برای چه؟

گر تو ادامه علی کوفه نیستی

پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟

ای خاک بر سر همه، تاج سرم شکست

افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟

مغرب نیامده ست هنوز ای موذنم

بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟

ما سعی می کنیم ولی یک عبا کم ست

اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟

عمه اگر برای من و تو نیامده ست

پس دست برده است به معجر برای چه؟

ای سایه تو بر سر عمه، بلند شو

به احترام معجر عمه بلند شو

علی اکبرلطیفیان

****

عاشــق آن است که پــر می گیــرد

فقـــط از عـــشق خبــر می گیرد

از جـــگر آتـــش اگـــر می گـــیرد

عشــق را مــَـــدِ نظــر می گیـــرد

منـــطق منــطقه ی ما عـشق است

مذهــب مــطلقه ی ما عـشق است

بی دل آن اســت که دل داده بـــه تو

کار و بـارش فـقط افـتاده بــــه تو

سجــده کرده خـــود ســـجاده به تو

می رســـد آخر این جــاده بـــه تو

راهی جــاده ی مجـــنون شــدنیم

بســکه آمــاده ی مجــنون شـدنیم

مــــا هـــــمه در بــــــه در لـــیلاییم

بیــــشتر دور و بــــر لیــــــلاییم

ســــائل پشــــت در لــیــــــلاییم

زیــــر دیـــــن پــــسر لیــــــلاییم

تـــــو علـــی اکــــبر لیـــــلا هــستی

نـــــوه ی اول زهـــــرا هـــــستی

کیـــستی محـــــشر در گهـــواره

فـــاتــــح خیــــبر در گــــــهواره

یــــا کـــــه پیــــــغمبر در گــــــهواره

خـــــنده ات اکـــــبر در گـــــــهواره

هـــمه را یـــــاد نبـــــی می انداخـت

یــــــاد میـــــلاد نبــــی می انداخت

مصطفی صابر خراسانی

****

خانه وحی شده جنت اعلا امشب

کرده مه در کف خورشید تجلا امشب

از زمین یکسره بر عرش معلا امشب

این بود ذکر خوش اهل تولا امشب

که رباب امشب، قرص قمری آورده

پدر پیر خرد را پسری آورده

غم گنه، خنده ثواب است ثواب است امشب

بخت اندوه بخواب است بخواب است امشب

در گُل دیده گلاب است امشب

غرق در وجد رباب است رباب است امشب

روح از شادی و از شوق نگنجد به تنش

بوسه گیرد زلب اصغر شیرین دهنش

اهل دل جلوه جان از نظرش بستانید

داروی درد خود از خاک درش بستانید

بوسه از روی ز مه خوبترش بستانید

عیدی از فاطمه و از پدرش بستانید

عالم از وجد و صفا جنت دیگر آمد

گل بیارید که امشب علی اصغر آمد

مهد او کعبه و چشم همگان زمزم اوست

زندگی بخش دو صد عیسی مریم دم اوست

ماه من مدح و ثنای همه عالم کم اوست

آشنای دل خوبان دو عالم غم اوست

گر به لب خنده و گر اشک فشانی دارد

با حسین بن علی راز نهانی دارد

عطر گل از نفس او به چمن می آید

بوی خون از دهنش جای لبن می آید

گه پدر را زدمش روح به تن می آید

گاه لب بسته و چشمش به سخن می‌آید

بر لبش جام بلا خوب تر از شیر آید

نگران است که کی حرمله با تیر آید

مفتخر می کند این طفل بنی الزّهرا را

نه بنی الزّهرا بلکه همه دنیا را

می برد خنده اش از شوق دل بابا را

آورد یاد پدر قصّه عاشورا را

آیه عشق به خال و خط و رویش پیداست

مرگ خونین ز سپیدی گلویش پیداست

ماه رخسار نکوتر زمهش را نگرید

بر رخ یوسف زهرا نگهش را نگرید

شرف قرب وی و بُعد رهش را نگرید

بسر دوش پدر قتلگش را نگرید

طفل را دامن مادر همه دم جا باشد

او زند بال که بر شانۀ بابا باشد

گُل رخساره او لاله علیّین است

بند قنداقه او طُره حورالعین است

پدرش بوسه زند بر لبُ ذکرش این است:

«دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است»

خاندان نبوی دست بدستش دادند

بوسه ها بود که بر نرگس مستش دادند

کیست این طفل که توحید بود مرهونش

عشق، دلداده و ایثار و وفا ممنونش

می دهد نور به خورشید رخ گلگونش

سرخ رو وجه خداوند بود از خونش

این همان است که در قلزم خون خنده کند

خنده اش حجّت حق را کُشد و زنده کند

این چه ماهی است که خورشید سرافکنده اوست

این چه طفلی است که استاد خِرد بنده اوست

این چه کشته است که جان دو جهان زنده اوست

این چه ذبحی است که خون را شرف از خنده اوست

«میثم» این کودک شیریست که پیرش گویند

پیشتازان صف عشق امیرش گوین

غلامرضا سازگار

****

بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم

تو جلوه کردی و ما نیز می پرستیمت

به دین نیاز نباشد خدا که می خواهیم

و چشمهای تو جنّاتُ تَحتِهاَ الاَنهار

و چند تایی از این آیه ها که می خواهیم

به روز واقعه تنها رها نکن ما را

در آن بساط یکی آشنا که می خواهیم

به فرض روز جزا، بر عذاب تن بدهیم

بهشت هم که نباشد تو را که می خواهیم

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم

اگر که روز قیامت حسابمان نکنی

به زندگی سفر کربلا که می خواهیم

ببینم آنکه مرا نوکر آفریده تویی؟

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده ی شعرم خیال برگردد

بدون تو من از این ماه بر نمی گردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

نگاه می کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

به ساحتی که تویی آسمان چه میفهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

اگر مکبّر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی از این سطر لال برگردد

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

از این به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

تو زیر پای پدر من به زیر پای شما

و دفن کرده مرا زیر روضه های شما

تو آسمان بلند همیشه ی مایی

قبیله ات همه خوب و شما هم آقایی

اراده می کنی انگور می شود پیدا

تو شهد جان حسینی ، تو تاک لیلایی

بهانه می کنی از تشنگی که برگردی

تو دائماً به تمنّای روی بابایی

زبان بزن به زبانش ببین که تشنه تر است

نگو که آب نخوردی تو روح دریایی

زبان قافیه لال از نوشتن این بیت

شنیده ام که تو بر خاک ارباً اربایی

ز داغ تشنگی ات سال و ماه می سوزد

هنوز قلب امیر سپاه می سوزد

هادی جانفدا

کلیپ

مولودی زیبای حاج محمود کریمی به مناسبت میلاد حضرت علی اکبر (ای ام لیلا پر در آوردی)

[button_link size=”medium” src=”http://hvasl.ir/sites/default/files/news/video/1396/02/17/988419967.mp4″]دانلود فیلم[/button_link]

مولودی زیبای سید مجید بنی فاطمه برای میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام(خرابم کن، شراب ناب…)

[button_link size=”medium” src=”http://hvasl.ir/sites/default/files/news/video/1396/02/17/1411385123.mp4″]دانلود فیلم[/button_link]

شعر خوانی احمد بابایی برای حضرت علی اکبر علیه السلام

[button_link size=”medium” src=”http://hvasl.ir/sites/default/files/news/video/1396/02/17/782656717.mp4″]دانلود فیلم[/button_link]

کتاب

پدر، عشق و پسر اثر سید مهدی شجاعی است که در آن فرازهایی از زندگی حضرت علی‌اکبر بن الحسین علیهما السلام به تصویر کشیده می‌شود. وقایع از زاویه‌ی اول شخص و از زبان اسب آن حضرت «عقاب» روایت می‌شود و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی‌مرّه مادر گرامی حضرت علی‌اکبر (ع) است. فصول کتاب با عنوان «مجلس» نامگذاری شده و داستان متشکل از ده است که در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنه‌ای از زندگی حضرت علی‌اکبر(ع) را روایت می‌کند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد. گفتنی است که هر برش از زندگی حضرت که در مجالس ده‌گانه نمایانده می‌شود، در انتهای هر مجلس به گونه‌ای به واقعه‌ی کربلا مربوط و منتسب می‌شود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ می‌کند…

[button_link size=”medium” src=”http://hvasl.ir/sites/default/files/pdf/1396/02/17/355882964.pdf”]دانلود کتاب[/button_link]