ما می مانیم و انقلابمان و آقایمان | اسماعیل معنوی
کاش راهی وجود داشت و می توانستیم برخی مناطق و استان های کشور را بطور کامل از زمین جدا می کردیم و می کوبیدیم وسط تهران!
اسماعیل معنوی نویسنده و فعال فرهنگی خوش ذوق و خوش بیان اهوازی که تا کنون با نوشتن مطالب فروانی، که معمولاً به زبان ظنز بیان میشوند. تلنگر ها و نکات زیادی را گوشزد کرده است.
اخیراً مطلبی را با عنوان “قرطی بازی ! ” منتشر کرده است. که در آن به مسئله اشاره مکیند که شاید حرف خیلی از ما باشد. او متن خود را با جمله زیر
[quote]
کاش راهی وجود داشت و می توانستیم برخی مناطق و استان های کشور را بطور کامل از زمین جدا می کردیم و می کوبیدیم وسط تهران!
[/quote]
که بیان گر مرکز توجه بودن شهری همچون تهران در مشکلات و نادیده گرفتن خیلی از اتفاقات به مراتب سخت تر در شهرستانها توسط مسئولان کشور است . آغاز کرده است.
متن کامل اسماعیل معنوی:
قرطی بازی!
کاش راهی وجود داشت و می توانستیم برخی مناطق و استان های کشور را بطور کامل از زمین جدا می کردیم و می کوبیدیم وسط تهران!
اهل تهران که باشی همه نگرانت می شوند، به تو اهمیت می دهند، صدای چند تیر ضِدّهوایی کل کشور را به هم می ریزد اما هرشب که صدای رگبار گلوله را در اهواز می شنویم انگار نه انگار!
آرزو می کردم بجای سیستان و بلوچستان برای مدت کوتاهی خیابان ولیعصر را آب می گرفت!!
اهل جنوب که باشی وظیفه داری صبح ناشنا حداقل نیم کیلو ریزگرد میل کنی!
اهل شمال که باشی سرما بزند محصول پرتقالت را نابود کند باید خودت فکر چاره باشی…گفتم سرمازدگی و یادم آمد سرمای طاقت فرسای حلب و مردانِ مردی که پارسال در همین سرما به قلب دشمن زدند و شهرهای مظلوم نُبُل و الزهرا را آزاد کردند و چه لبخندی می زند شیخ مصطفای خلیلی در آن روزها… محمود مراداسکندری داوطلبانه راهی شد و سرانجامش بدانجا ختم شد که در بهشت شهدای اهواز کنار قبر عموی شهیدش که اتفاقا همنام هم بودند آرام گرفت! علی حسینی کاهکش، بچه خوشتیپ منطقه خوب اهواز بود ولی غیرتش اجازه نداد در خانه بنشیند و اخبار را دنبال کند.. زد به دل معرکه و آسمانی ها خریدارش شدند به بهای بهشت…
خلاصه اینکه ما حاضریم مُستعمرهی تهران شویم تا شاید آقایانِ کت و شلوارپوش و برخی شیوخ کت شلواری مسلَک، نیم نگاهی به ما بیاندازند… شاید دیگر بعد از گذشت حدود دوسال خسارات مردم سیل زدهی شوش و شوشتر پرداخت شود… شاید فکری به حال حاشیه شهر مشهد کنند… شاید جنوب کرمان سروسامان بگیرد!
تصور کنید در یکی از محلات تهران یک کلاس درس در طویلهی اَحشام برگزار می شد!! جماعت روشنفکرنما و غربگرای این روزها، چه معرکه ای که نمی گرفتند … چه توییت هایی که تِرِند نمی شد… چه نامه های سرگشاده ای که راهی خبرگزاری ها نمی شد… قطعا خیلی ها احساس شرمساری می کردند اما اینجا خبری از این “قِرطی بازی” ها نیست…
سرمان به کارمان گرم است، دود می خوریم با سالادِ ریزگرد! اما به وقتش که باشد انگشت فرو می کنیم در چشم استکبار! ما صاحبان حقیقی انقلابیم، “آقا” امید دلش به همین مردم در سیل ماندهی سیستان و بلوچستان است نه آن آقازاده ای که حکم جَلبَش را هم صادر کرده اند و آن اَخوی محترمِ فلان مسئول که چنبره زده بر بیت المالی که متعلق به مردمِ بی جاده و خیابانِ ساکن کوه های زاگرس است!
این مردم دردکشیده صاحب این انقلابند و آن حضرات غربگرای مرعوب که گردنشان را به پایه پرچم جناب مستطاب آمریکا دخیل بسته اند، برای مدتی آمده و قرار است همین روزها هم بروند… ما می مانیم و انقلابمان و آقایمان، همین.