خاطره روز سوم مشهد پارسالم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک
خاطره روز سوم مشهد پارسالم
می گفت اگه به بدنم نگاه کنید جای زخم بستر و تراش دنده هام و جای سوزنی که برای مغز استخوان توی بدنم فرو کردند هنوز هست
من از بچگی لکنت زبان شدید داشتم . عزای من زمانی بود که کسی ازم چیزی بپرسه … حتی اسمم رو …
با هر بدختی بود رفتم سر کار . چندجا رفتم بعد چندوقت اخراجم کردند . تا آخر منو انداختند توی بایگانی بانک کشاورزی .
یک روز که مسواک می زدم ، از لثه هام خون اومد و خونش بند نمی اومد .رفتم دکتر . بعد از کلی معاینهو آزمایش و …. . گفت : آقا شما سرطان خون دارید
یه آدمی که ورزشکار بوده و شاعر
شیمی درمانی کردم … از صورت دیگه فقط چشمای بی رمقم معلوم بود
بردنم آمریکا … مدتها زیر نظر یه پرفسور بودم
رو کرد به بستگانم و گفت : من آخرین تجویزم این آمپوله . بعد از تزریق نهایتاً شش ماه زندست . ما هم اون آمپولو زدیم و اومدیم ایران .
من از بچگی لکنت زبان شدید داشتم . عزای من زمانی بود که کسی ازم چیزی بپرسه … حتی اسمم رو …
با هر بدختی بود رفتم سر کار . چندجا رفتم بعد چندوقت اخراجم کردند . تا آخر منو انداختند توی بایگانی بانک کشاورزی .
یک روز که مسواک می زدم ، از لثه هام خون اومد و خونش بند نمی اومد .رفتم دکتر . بعد از کلی معاینهو آزمایش و …. . گفت : آقا شما سرطان خون دارید
یه آدمی که ورزشکار بوده و شاعر
شیمی درمانی کردم … از صورت دیگه فقط چشمای بی رمقم معلوم بود
بردنم آمریکا … مدتها زیر نظر یه پرفسور بودم
رو کرد به بستگانم و گفت : من آخرین تجویزم این آمپوله . بعد از تزریق نهایتاً شش ماه زندست . ما هم اون آمپولو زدیم و اومدیم ایران .